عبدالعزیز مولودی

مقدمه
سؤال از رابطه ناسیونالیسم و دین را می‌توان ساده تلقی کرد و پنداشت که دارای یک پاسخ ساده است یعنی از ابتدا چنین تصور کنیم که هیچ ارتباطی میان این دو مفهوم وجود ندارد. به نظر می‌رسد که ساده‌کردن‌هایی از این دست همواره مشکل‌آفرین بوده و مانع تغییر و گسترش دامنه اندیشه در این زمینه است. برای بحث پیرامون کارکردها، شباهت‌ها و نیز تفاوتهای موجود میان دو مفهوم یادشده‌، ابتدا می‌بایست مفهوم ناسیونالیسم را مورد بحث قرارداد تا بر پایه آن بتوان نوع رابطه آن را با دین در مجموع ارزیابی کرد.
ناسیونالیسم
در کتاب دانشنامه‌ی سیاسی واژه‌ی ناسیونالیسم به عنوان ایدئولوژیی تعریف شده است که دولت ملّی را عالی‌ترین شکل سازمان سیاسی می‌داند و اینکه مبارزه‌های ملت‌باورانه یا ناسیونالیستی علیه چیرگی یا تاخت و تاز بیگانه برای بوجود آوردن یا پاسداری از چنین دولتی است. ( آشوری 1379، ص 319) به این اعتبار، ناسیونالیسم ایمان و اعتقاد اکثریت مردمی است که یک جامعه سیاسی یا ملّت را تشکیل می‌دهند و نیز اشتیاق مردم به وفاداری، گذشت و دلبستگی به آن ملّت است. در این عبارتها، استقلال سیاسی و اعتبار ملّی بیشتر مورد توجه است که بخشی از نظام ارزشی جامعه در دوران معاصر است. بنابراین نمی‌توان ناسیونالیسم را مانند یک ایدئولوژی مورد ارزیابی قرار داد که جهت‌دهنده کل نظام ارزشی جامعه باشد. معمولاً ملیّت را با عناصری شناسایی می‌کنند که امروزه مبنای تشکیل دولت یا کشور- ملّت می‌باشد. این عناصر را به‌حسب نوع نگاه افراد و جریانات سیاسی یا نژادی یا ترکیبی از سرزمین، مردم، زبان مشترک و دولت حاکم مبتنی بر خواست و اراده مردم یا تاریخ و میراث فرهنگی و خود آگاهی نسبت به آنها دانسته‌اند. عوامل یاد شده موجب دلبستگی و همبستگی مردم در سرزمین مشخصی می‌شوند و بر اساس آن، مردم خود را ملّتی متمایز از ملتهای دیگر تلقی می‌کنند و در جهت استمرار و تداوم این عوامل پیوند دهنده تلاش می‌کنند.
ناسیونالیسم پدیده دنیای مدرن است. اگرچه علاقه‌ به سرزمین و مردم خاص در گذشته‌ی دور در میان گروههایی از جامعه وجود داشته است، امّا این تفکر که دغدغه اکثریت جامعه مبنی بر دلبستگی به کسور خاص باشد پدیده جدیدی است که ریشه در تاریخ انقلاب فرانسه (1789 میلادی) دارد. مهمترین پیامد انقلاب فرانسه نفی قدرت استبدادی شاه و ایجاد دولت ملّی بر مبنای حاکمیت اراده مردم بود. از این رهگذر احساس ملّی متولد شد و در دیگر کشورها گسترش یافت.
سه مفهوم nationبه معنی ملت، nation state به معنی دولت ملی و نهایتاً nationalityبه معنی ملیت واژگانی هستند که در این روند معنا یافته‌اند. واژه اخیر به معنی تابع دولت ملی بودن است که حداقل آن با مشخصه‌هایی چون متولد شدن در چهارچوب مرزهای رسمی یک کشور و داشتن شناسنامه مربوطه، مشخص می‌شود و حداکثر آن وفاداری نسبت به آرمان ملی در حد گذشت از منافع فردی برای دستیابی به اهداف ملی و بزرگ است. بنابراین ناسیونالیسم پدیده‌ای جمع‌گراست نه فردگرا و در برابر اندیشه آزادیخواهی یا تأمین حقوق فردی افراد در جامعه قرار می‌گیرد. بدین ترتیب است که تأکید بر آزادی‌های فردی، اندیشه ناسیونالیسم را خنثی خواهد کرد.
خاستگاه ناسیونالیسم:
ناسیونالیسم در عالم باور شد به عنوان نیروی داتاً غیر مذهبی در همان جا به کمال رسید. غیر مذهبی بود زیرا ناسیونالیسم مستقیماً با زوال قدرت روحانیت و فرقه‌های متعدد مذهبی ارتباط داشت. در زمانی که دیگر در غرب مذهب نمی‌توانست به عنوان رشته‌ی پیوند دهنده اکثریت مردم و کشور به یکدیگر نقش داشته باشد این ناسیونالیسم بود که آن پیوستگی را ایجاد کرد. به عنوان مثال در فرانسه کلیسا یا نهاد مذهب، حاوی وضع موجود یا استبداد حاکم بود. امری که برای جامعه قابل تحمل نبود و به همین دلیل بعد از انقلاب ضربه سنگینی به دستگاه کلیسا و مذهب وارد آمد.
ناسیونالیسم و جامعه:
اندیشه ناسیونالیستی، پدیده‌ای اجتماعی است که مانند سایر پدیده‌های اجتماعی در دو جهت مخالف حرکت می‌کند. یعنی در جهت ایجاد وفاق حرکت می‌کند در عین حال موجب جدایی از دیگران نیز می‌شود. بر مبنای برخی از ویژگیها، ناسیونالیسم افراد را بهم پیوند می‌زند، احساس تعلق و همبستگی ایجاد می‌کند، جتی در پیکار سیاسی و برای رسیدن به هدف مانند سایر ایدئولوژیها از جان و مال افراد هزینه می‌کند، همزمان موجب جدایی نیز می‌گردد. چرا که نه تنها افراد خارج از شمول خود را نمی‌پذیرد بلکه با تعریف مرزهای مورد قبول خود، از دیگران تمایز می‌یابد.
ذکر این نکته ضروری است که ناسیونالیسم وقتی در این زمینه به افراط کشیده شود، یعنی تأکید بیش از اندازه بر یک نژاد یا ملت نماید، تبدیل به نژاد پرستی می‌شود و تجارب نا خوشایندی ایجاد می‌کند. تجربه فاشیسم در ایتالیا، نازیسم در آلمان، آتاتورکیسم در ترکیه و آپارتاید در آفریقای جنوبی از آن جمله است و انتقادات جدی در حوزه اندیشه و عمل سیاسی را درپی داشته است.
دین و جامعه
در بررسی اجمالی نقش دین به عنوان نظامی اعتقادی و رفتاری که نمودهای خارجی آنرا در جامعه در حوزه‌های مختلف و به تعبیری در همه حوزه‌ها می‌توان مشاهده نمود، می‌توان گفت که مانند سایر مفاهیم اجتماعی دین نیز به طورکلی وحدت‌آفرین و اختلاف برانگیز است. وحدت‌آفرین است زیرا بنابه نظام اعتقادات خود در میان جمع پیروان ایجاد همبستگی و وفاق می‌کند، همکاری و احساس تعلق به یکدیگر را دامن می‌زند. حتی در زمینه عمل نیز از توانایی بالاتری برای بکارگیری فردی و گروهی پیروان برخوردار است. در میان ادیان نیز تأکید افراطی بر دین و نادیده گرفتن سایر خصوصیت‌های انسانی و اجتماعی، ممکن است تجربیات ناخوشایندی بیافریند. نمونه قرون وسطی و نقش کلسیا در آفرینش قرنها سخت‌گیری و خشونت مذهبی درگذشته و جریان طالبان و خشونتهایی که به نام اسلام در کشور‌های اسلامی و حتی در غرب در چند سال گذشته ایجاد کردند برخی از نمودهای افراط در دین است. در این زمینه باید گفت که برخلاف ناسیونالیسم که پدیده‌ای مدرن تلقی می‌شود؛ دین ( اسلام و غیر آن) پدیده‌ای است که سابقه دیرینه داشته و هم در دنیای ماقبل مدرن و نیز در دنیای مدرن، حضور داشته و نقش‌آفرینی کرده است.
اسلام و ناسیونالیسم:
برای بیان رابطه اسلام با ناسیونالیسم باید ابتدا به کارکردهای بالا توجه داشت و در وهله دوم به تفکیک معانی یا مصادیق اسلام توجه کرد. معمولاً سه سطح از اسلام را از یکدیگر تفکیک می‌کنند. اسلام به معنای نصوص دینی یعنی کتاب و سنت، اسلام به معنای تفاسیری که از کتاب و سنت توسط علمای دین ارائه شده و اسلام به معنای آثار و نتایج فردی و اجتماعی حاصل از عمل به دو مورد یا مفهوم بالا. بنابراین در مقام بررسی رابطه ناسیونالیسم با اسلام باید دید که به کدام معنی نظر داریم. اگر به معنای اوّل نظر داشته باشیم باید دید در قرآن آیا می‌توان موردی یافت که با ویژگیهای مطرح شده در باب اندیشه ناسیونالیسم همخوانی داشته باشد یا خیر؟ با مراجعه به قرآن و توجه به آیات موجود در آن می‌توان گفت که واژه ملة (ملّت) 14 با در قرآن ذکر و تکرار شده است که از آن میان، 6 مورد آن به صورت " مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ " یعنی دین حضرت ابراهیم ذکر شده مانند«وَمَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ» سوره بقره آیه 130و مابقی در اشکال ترکیبی دیگر مانند«مِلَّةَ قَوْمٍ لاَّ یُؤْمِنُونَ » در سوره 12 آیه 37، «مِلَّةَ آبَآئِـی إِبْرَاهِیمَ» در سوره12آیه 38، «مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ »در سوره 22 آیه 78، «فِى الْمِلَّةِ الآخِرَةِ» در اشاره به دین نصاری در سوره 38 آیه 7، «فِی مِلَّتِنَا»در سوره 7 آیه 88، «فِی مِلَّتِکُمْ»در سوره 7 آیه89، « فِی مِلَّتِنَا »برای بار دوم در سوره 14 آیه 13 و نهایتاً « مِلَّتِهِمْ » در سوره 2 آیه 12 آمده‌اند که همگی ناظر بر مفهوم دین هستند نه چیز دیگر. در عین حال شش بار هم واژه " أُمَّة" تکرار شده است که به معنای گروه پیروان یا دین داران آمده است. با توجه با موارد یاد شده در قرآن اگر شکل‌گیری ناسیونالیسم را دوباره درنظر آوریم می‌توان گفت؛ که تنها معیار برای ایجاد رابطه میان اسلام و ناسیونالیسم اعتقاد دینی پیروان دین است. امّا اگر ملاک را رفتار عملی مسلمانان و حتی اندیشه‌های اندیشمندان اسلامی در نظر آوریم به نتایج یا تجارب دیگری می‌توان اشاره داشت. از آنجا که هیچ فرد یا جامعه‌ای را نمی‌توان تنها بر اساس معیار دین بدون در نظر داشتن دیگر ویژگیهای انسانی و اجتماعی تعریف کرد؛ همواره ترکیبی از ویژگیهای دینی، زبانی، نژادی و عوامل محیطی است که جوامع را شکل می‌دهند. البته طبیعی است که در برخی از موارد ناسیونالیسم در قالب دین درآید مانند تأثیر مذهب در ناسیونالیسم ایرانی معاصر (به شکل ناسیونالیسم شیعی) یا مسئله جدایی پاکستان از هند با وصف اینکه از لحاظ نژادی و زبان میان آنها قرابت وجود داشته امّا با تأکید بر اسلام در برابر آیین هندو، دولت پاکستان تأسیس شد. یا ظهور ناسیونالیسم عرب با تأکید بر نژاد و زبان عربی در برابر سایر ملیت‌های دیگر (مسلمان و غیر مسلمان). باید در نظر داشت که تجربه ناسیونالیسم عرب تجربه‌ای فرادینی است، هر چند آنها از واژه " أُمَّة" برای وصف خود از عنوان " امت عربی " استفاده می‌کنند، امّا معنای واژه " أُمَّة " به معنای قرآنی آن یعنی پیروان دین نیست؛ بلکه به معنای مدرن آن یعنی تعلق به جامعه عرب زبان و نژاد عرب است که در میان آنها عرب مسلمان(شیعه و سنی)، مسیحی و کسانی که خود را به دین یا آیین خاصی نسبت نمی‌دهند، وجود دارند. در جنبش کردها هم به اعتبار تقسیم‌بندی"کریس کوچیرا" که معتقد به سه مرحله شکل‌گیری ناسیونالیسم کردی است(مرحله فئودالی، مذهبی و سیاسی ) مرحله دوم را می‌توان به عنوان مرحله همبستگی یا تأثیر مثبت علما، مشایخ و رهبران مذهبی در تداوم جبش کرد تلقی ‌کرد. کوچیرا در این زمینه می‌گوید که:"این رهبران (رهبران مذهبی مانند شیخ عبیدالله) شایستگی انتشار اولین مانیفست ناسیونالیسم کرد را از خود نشان داده‌اند و در آن اعلام می‌کنند که ملّت کرد، ملتی جداگانه است..... ما می‌خواهیم امور خود را خود بعهده بگیریم"(کوچیرا 2000، ص 16).
به عنوان نتیجه
در بررسی کوتاهی که صورت گرفت، می‌توان به این نتیجه پی‌برد که نسبت میان اسلام و ناسیونالیسم ضرورتاً تضاد یا تباین نیست. این دو، دو مقوله متفاوت از یکدیگر به لحاظ اندیشه، امّا مرتبط به هم در حوزه عمل هستند که گاهی میان آنها همپوشانی صورت می‌گیرد و گاهی میان آنها ناسازگاری بوجود می‌آید. به این اعتبار می‌توان به دین (اسلام) پایبند بود، در عین حال ویژگی‌های زبانی، نژادی و فرهنگی خاص را هم احترام گذاشت(ناسیونالیسم).تنها مسئله‌ای که بایستی در اینجا به آن اشاره داشت عدم افراط و سخت‌گیری در یکی از مقولات دین، زبان، نژاد و دیگر مشخصه‌های اجتماعی است که هم به تجارب ناخوشایند و خشونت‌بار منتهی می‌شوند، هم ناقض حقوق دیگران‌اند، پدیده‌هایی که در جهان کنونی قابل قبول نیستند.
منابع:
1- قرآن
2- آشوری – داریوش ( 1379) " دانشنامه سیاسی"، انتشارات مروارید تهران.
3- کوچیرا- کریس (2000م)"جنبش ملّت کرد و خواست استقلال"، ترجمه عزیز ماملی، چاپ فرانسه.